آخرین مطالب
امکانات وب
جنگ نرم....مثل خمپاره شصت میمونه...
نه سوت داره و نه صوت....وقتی میاد که فهمیدی.....
دیگه فلانی هیئت نمیاد...
دیگه فلانی چادر سر نمیکنه...
حواسمون هست آیا ؟؟!!!
جنگ ،جنگ نرمه .... مگه مادل نداریم...
نه سوت داره و نه صوت....وقتی میاد که فهمیدی.....
دیگه فلانی هیئت نمیاد...
دیگه فلانی چادر سر نمیکنه...
حواسمون هست آیا ؟؟!!!
جنگ ،جنگ نرمه .... مگه مادل نداریم...
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 56
خانواده عزیزم!
اگر سعادت نصیبم شد و در راه خدا شهید, شدم و به این فوز عظیم نائل گشتم، از شما می خواهم که صبور و بردبار باشید، خداوند صابرین را دوست دارد. تا آخرین نفس از ولایت فقیه پشتیبانی کنید که سعا مگه مادل نداریم...ادامه مطلب
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 45
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. مگه مادل نداریم...ادامه مطلب
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 70
درگذشت هموطنان عزیزمان در حادثه تلخ کشتی سانچی,
را تسلیت, می‌گوییم و البته می‌دانیم که تسلی
خاطر وابستگان این عزیزان چیزی بیش از
حرف‌هاست… دریا چه میکنی با ما؟
بگذاربه فوبیای ترس از دریایمان خاتمه دهیم مگه مادل نداریم...ادامه مطلب
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 54
اوایل انقلاب بود. رفته بود کردستان برای تبلیغ ، مبارزه, با کشت خشخاش. آن جا با بچه های اصفهان یک گروه ضربت راه انداخته بود. چند تا روستا را پاک سازی کرده بودند. مزرعه ها ی خشخاش را شخم زده بودند. خیلی ها چشم دیدنش را نداشتند. « همان جایی که هستید وایستید» مصطفی, نگاهی به راننده انداخت و گفت « بشین سرجات و هر طوری شد تکان نخور..» فوری پیاده شد. عمامه اش را از سرش برداشت؛ بالا گرفت وداد زد « عمامه من ، کفن منه ، اول باید از رو جنازه من رد شید.» مگه مادل نداریم...
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 57
از پنجره نگاه به بیرون کرد و گفت « بچه ها بسه دیگه ؛ دیر وقته. برین دم خونه ی خودتون» بهش گفتم « چی کارشون داری؟ بچه، بذار بازیشون رو بکنن. خوبه خودت بچه نداری ! معلوم نبود چی کار می خواستی بکنی.» گفت « من بچه ندارم ؟ من توی لشکر یک عالمه بچه دارم . هروز مجبورم به ساز یکیشون برقصم.» مگه مادل نداریم...
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 49
توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟
پسر گفت: «شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟»
وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت, سبابه پسر، قطع شده؛
تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت, مگه مادل نداریم...ادامه مطلب
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 61
مادر بهش گفت: ابراهیم,، سرما اذیتت نمی کنه؟
گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.
هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد.
دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش مگه مادل نداریم...ادامه مطلب
ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : prc95 بازدید : 51
معلم: میخوایم شما رو ببریم اردو باید رضایت نامه از طرف پدر و مادرتون بیارین..اونایی که میان دستاشون بالا....زهرا خانوم تو نمیایی؟ همه دستاشون رفته بالا فقط تو دستت پایینه..زهرا هشت ساله با بغض گفت:اجازه من م .. م .. مامان و ب .. ب .. بابا ندارم..معلم گفت چرا : زهرا گفت: و .. وقتی ب .. ب .. بابام شهید شد ..اومدن به م .. م .. مامانم گفتن شوهرتون مفقودالاثر شده ...بعد از شنیدن این خبر م .. م .. مامان مگه مادل نداریم...
. شهید آبشناسان فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کرد که یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است!در سال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست.فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود.دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند مگه مادل نداریم...ما را در سایت مگه مادل نداریم دنبال می کنید
برچسب : صحرا, نویسنده : prc95 بازدید : 67